حیا

ساخت وبلاگ
گاهی اوقات، در برخی مقاطع زندگی، آدم عجیب احساس خوشبختی می کند. رضایت کامل از همه چیز، بودن انواع و اقسام نعمت ها، سلامتی، دلخوشی، مهربانی... من وقتی در این مقاطع قرار می گیرم، ته دلم، می ترسم. اندوهگین می شوم، احساس ناامنی می کنم که مبادا از دست بدهم این خوشی ها و نعمت ها را! و خاصیت دنیا همین است... گذرا بودن لذت ها.... زمانی در یکی از این مقاطع بودم، حدود یکی دو ماه بعد عروسی مان که اردیبهشت بود، هوا صاف و آفتابی، آسمان آبی، خوشحال و سلامت، با همسرم رفته بودیم تفریح. مکان بی نظیری پیدا کردیم و نشستیم. بستنی هایمان را خوردیم. گل گفتیم و شنیدیم. شوخی کردیم و خندیدیم. لحظاتی به سکوت گذشت، به نفس عمیق کشیدن، به استشمام هوای بهار. ناگهان ترسیدم! ته دلم خالی شد. یعنی روزی خواهد رسید که حسرت این لحظات را خواهم خورد؟ چرا همیشگی نیست این حال خوش؟! حس کردم برای تسکین اضطرابی که در دلم ایجاد شده بود باید این لحظات را به طریقی الهی کنم. به همسرم گفتم: «بیا دعای فرج بخوانیم» دعای فرج خواندیم و یاد امام زمان کردیم. دلم آرام شد. دفعه ی بعد، در تفریح بعدی دوباره دعای فرج خواندیم و همین طور دفعات حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 1:16

همیشه برایم سؤال بود که داخل این برنج های نیم دانه و شویدهای خشک شده و گوشت های قلقلی شده، چه خاصیت جادویی ای نهفته است که سرماخوردگی زمخت و سمج را مهار می کند. چطور می شود که تمام دیفن هیدرامین ها و پنادرها جواب نمی دهند! حتی بخور بابونه ی مادر بزرگ چاره ساز نمی شود اما قیمه شوربای مامان این قدر دل چسب است و تمام گلودرد و بدن درد و سنگینی سر را فراری می دهد.  حالا که گلی خانم سرماخورده و بی حال و تب دار است، ایستاده ام کنار اجاق گاز و دارم درون قابلمه ای که برنج و شویدش در حال قل خوردن هستند، گوشت قلقلی می کنم و می اندازم و مدام چشمان نگرانم گلی خانمم را می پاید که دارد توی خواب ناله می کند. دعاهایم را زمزمه می کنم و از خدا می خواهم شفایش را در این غذا قرار دهد. دلم قرار ندارد از بی قراری جگر گوشه ام. دعا می کنم؛ مدام دعا می کنم و یاد مامان می افتم... برنج و شوید و گوشت بی خاصیتت اند! چه روزها که کنار اجاق گاز برایمان دعا کردی مامان... حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 42 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 1:16

مشتی نمونه ی خروار... من طرف دار و عامل به طب اسلامی سنتی هستم، مادرشوهرم خیلی موافق نیست و طب مدرن را کارآمدتر می داند. من نمی خواهم بچه را زود از پوشک بگیرم چون حس می کنم هم آمادگی اش را ندارد و هم چند ماه دیرتر اتفاق خاصی نمی افتد، خواهرشوهرم بچه اش را زود از پوشک گرفته و معتقد است هرچه زودتر باید این کار انجام شود تا بچه راحت شود. ما عروسی هایی که بزن و بکوب و رقص دارد نمی رویم و خواهرشوهر کوچکم می گوید باید مثل بقیه بود و ساز مخالف نزد و نرفتن به این مجالس بی احترامی به صاحب مجلس است و بی ادبی ست. من عاشق نظمم. هرچیزی سر جای خودش باشد. همسرم هم موافق است اما در عمل جور دیگری ست یعنی انگار اصلا بلد نیست خیلی منظم باشد. بخشی از آن پختگی و تکامل که قرار است با زندگی مشترک به دست بیاید، در تعامل با همین اختلاف ها و تفاوت های ریز و درشت است. بعضی شان را باید شنید و نشنیده گرفت، بعضی شان را تغییر داد و بعضی را پذیرفت. آرامش از همین جا آغاز می شود... حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 60 تاريخ : پنجشنبه 30 دی 1395 ساعت: 1:16

اخیرا با پست های زیادی روبه رو شده ام که مرا به فکر فرو برده... نعمت ها را نباید گفت، مبادا کسی آه بکشد، حسرت بخورد، دلش بسوزد، حسادت کند. نیت ها و تصمیمات را نباید گفت چون احتمال دارد با بیان آنها توفیق انجامشان را از دست بدهی. سختی ها و مشکلات را نباید گفت، انگار نوعی ناشکری ست. شکوه کردن و نالیدن از سختی ها با صبر و عبودیت منافات دارد. با این حساب، همه ی نوشتن های من، مشکل دار است :( می خواهیم ثواب کنیم، بوی کباب مان بلند شده :( فکر کنم باید جمع کنم، بروم..... حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:05

بسم الله الرحمن الرحیم خداوند، تو می دانی ولی من باز هم می گویم... می دانی که تحمل درد چه قدر برایم سخت است، می دانی چه قدر کم تحمل و ضعیفم، می دانی توی این یکی دو ماه اخیر بر من چه گذشته، می دانی دخترک و بابایش تازه از بیماری خارج شده اند... می دانی که چرا باید شب صحیح و سالم بخوابم و صبح در حالی بیدار شوم که انگار سال هاست از سلامتی دورم! این دردهای عجیب و غریب از کجا پیدایشان شد؟! خودت خوب میدانی که با تمام اینها، من هرگز نسبت به بیماری حس بدی نداشته ام، حتی اگر در درد و رنج غوطه ور باشم. برای بهبود و سلامتی تلاش می کنم، دعا می کنم اما دوستشان هم دارم چرا که آمده اند تا پاکم کنند، بزرگم کنند... و ثمره ی این چند روز درد، این بود که امشب حقیقت مهمی را متوجه شوم و با این سردرد شدید، و حساسیتم به نور، گوشی دست بگیرم و بنویسم... همت جدی برای ترک گناه، خیلی خیلی مهم تر از انجام مستحبات است.  خیلی ها مکرر از آقای بهجت، دستورالعمل می خواستند برای حاجات گوناگون، و ایشان در پاسخ به همه می فرمودند: انجام واجبات، ترک محرمات. و من بارها و بارها، این نکته را شنیده بودم اما شنیدن امشب خیلی فرق حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 21 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:05


آیت الله حق شناس توصیه می کردند که ترک گناه را با ترک گناهان زبان آغاز کنید و آن هم با ترک مطلق غیبت کردن.



حیا...
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : گناه زبان,گناه زبان نیش دار,گناه زباني, نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:04

وقتی شنبه صبح، چشم هایم را باز کردم و دیدم نه خبری از دل درد و حالت تهوع پریروز است و نه خبری از پهلودرد و سردرد دیروز، خدا را با تمام وجودم شکر کردم و باانرژی شروع کردم به آغاز هفته... هفته ای که شب قبل تصمیماتی درباره اش گرفته بودم. شب قبل میان بیماری متوجه ایراد بزرگی از خودم شده بودم. همت اصلی من به جای ترک محرمات، انجام مستحبات شده بود... یعنی اگر فلان دعا یا نماز مستحبی ام ترک میشد بیشتر غصه می خوردم تا زمانی که غیبتی می شنیدم یا حرف لغو و بیهوده ای می زدم. و این خیلی خطرناک است... خیلی. حالا صبح شنبه بود و من در سلامتی کامل و قصد جدی برای مراقبت از زبان. تلفن زنگ خورد. یکی از دوستانم بود. بعد سلام و احوال پرسی متوجه شدم که دل پری دارد. اخیرا در زندگی اش دچار مشکلاتی شده بود. کلافه بود و پر از بغض. وقتی دیدم دارد سر صحبت را باز می کند از گله و شکایت از خانواده ی شوهرش، شوکه شدم... خدایا، حکمتت را شکر. چرا امروز؟ چرا من؟ الان باید چه کنم.... ؟!؟ روحیاتش را می شناختم. فوق العاده حساس و زود رنج. نباید رک و مستقیم می گفتم که نمی خواهم غیبت بشنوم. مفسده اش به وضوح بیشتر بود. نخواستم ب حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : روز اول مدرسه,روز اول مهر,روز اول محرم, نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 22 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:04

هرگز نمی تونم حال خانواده های شهدای مدافع حرم را درک کنم؛ فقط خیلی خیلی شرمنده شون هستم...



حیا...
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : شرمندگی,شرمندگی پدر,شرمندگی عباس, نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 35 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:04

کافی ست استثنایی پیش آید و من زودتر بخوابم. قابلمه ها روی گاز می ماند. اسباب بازی ها پخش وسط اتاق، وای فای روشن، لپ تاپ وصل به برق، گوشی ها نزدیک رختخواب، در اتاق بی بخاری باز، بساط چایی کنار بخاری... فقط بلد است لامپ را خاموش کند!  و من این نابلدی اش را که از پس هزار بار توضیح، تکان نخورده است، دوست دارم... دوست داشتنی ست که آخر شب، میان نور کمرنگ اپن، پاورچین پاورچین خانه را سر و سامان دهی، پتوهای کنار رفته را بکشی رویشان و بروی توی رختخواب در حالی که زیر لب می گویی: الهی شکر بابت روزی که گذشت... حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 39 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:04

چند سال قبل که در شهری دور از شهر خودم زندگی می کردیم، ساکن یک مجتمع پنجاه واحدی بودیم. به خاطر غریب بودن اکثر ساکنان، روابط همسایگی نسبتا گرم بود. همسایه ی طبقه بالای ما، خانمی بود به اسم منصوره. منصوره همیشه مرتب و تمیز بود، لبخند به لب داشت، بوی خوب می داد، لباس هاس ست و روسری های قشنگ می پوشید. خوب یادم هست توی اولین برخوردم با او، از او خوشم آمد. در اولین بارداری ام و بعد اتفاقی که برایم افتاد و بچه ام سقط شد، همسایه ها دسته دسته می آمدند به دیدارم. حرفهای معمولی می زدند. چطور شد که این طور شد؟ کدام بیمارستان رفتی؟ سردی نخور، استراحت کن.... یک روز منصوره آمد. با همان آراستگی و لبخند همیشگی. روسری یاسی رنگ حریر با گل های ریز فیروزه ای سرش کرده بود. نشست رو به رویم و گفت: «ما یه اصطلاحی داریم تو شهرمون، میگیم جای سوخته، سبزه... منتظر باش و ببین خدا چطور جای سوخته دلت رو سبز می کنه، دامنت رو سبز می کنه. یه فرشته کوچولو هدیه میده بهت...» حرف هایش مثل آب خنک و گوارایی بود بر آتش قلبم٬ انگار یک بغل شکوفه ی بهاری پاشیدند روی درختی خزان زده... هشت، نه ماه بعد، در بارداری دومم، دوباره بد حیا...ادامه مطلب
ما را در سایت حیا دنبال می کنید

برچسب : منصوره خجسته باقرزاده,منصوره حسینی,منصوره اتحادیه, نویسنده : 3golebahari8 بازدید : 41 تاريخ : يکشنبه 7 آذر 1395 ساعت: 4:04